۱ماهیه تو این شهر هربیمارستانی که میرم بدرسم به دلیل کمبودجا عذرمونو میخوان
هر چی میگیم باباما دیگه دکتریم میخوایم برای امتحان دستیاری بخونیمگوششون بدهکارنیستکه نیست
با سرافکنذگی تمام جزوات سروش رو جمع میکنم بر میگردم خونه
تایمم داره میگذره ومن اندر خم کتابخونم .اخریشم امروز بیمارستان رسول بودکه دیگه به زیر میزی متوسل شدیم که کارساز نشدنمیدونم چرا نظام پزشکی برای ما پزشکان عمومی یه فکری نمیکنه که ۱فوق دیپلم به راحتی به ما توهین نکنه
بیخیل چیمون درسته که این ۱کی درست باشه .
غصه نخور عزیزم . این نیز بگذرد .
سلام.برعکش دانشکده ما کتابخونه خلوتی داره.امیدوارم رزیدنتی قبول شین خانوم دکتر.
درسته تحصیلات نشونه ی سواد نیست ولی بنابر اونچه که این روزا می بینم هرچی تحصیلات و مقامت کمتر باشه بیشتر به خودت اجازه ی رفتار ناشایست با دیگرانو میدی!
ما از دست فروشنده های فروشگاه خوابگاهمونم دادمون در اومده چه برسه به مسئول کتابخونه!
با سلام و خسته نباشید از دوندگی توی بیمارستانها
نگران نباش انشاالله پیدا میکنی
اگر قرار باشه که با اولین سنگی که جلوی پای آدم سبز میشه از ادامه مسیر نا امید بشه که دیگه...
پشتکار ؛ تلاش و امید به خدا همه چیزو درست میکنه.
من تجربه اش کردم.
موفق باشی
سلام خدا راشکر که مدرکتو گرفتی
وبلاگ پرمحتوایی داری
اگه حاضر به تبادل لینک هستید من را با نام بردیا لینک کنید وبهم خبر بدید تا شما را لینک کنم
amirmahdi62.persianblog.ir
دکتر کتابخونه کجا بود؟؟؟؟
سام..من اتفاقی اومدم تو وبلاگتون..خوشحال میشم به منم سری بزنید