دلتنگی

نمیدونم چرا اینهمه خستم 

هس مریض دیدن وهیستوری واردر گذاشتنم که ندارم 

حتی ازجیم زدن از درمانگاه و خوابیدن تو رختخوابم دیگه لذتی نمیبرم

 کاش زودتر تمومشه.برگردم تهران 

هر روز حالم بدتر از روز قبل میشه 

از این شهرعجیب با فرهنگ عجیبترمردمش بیزارم 

اخه یکی نیست بگه بچه جون اینجا چیکارمیکنی. 

باباجون ما نخواستیم ذکتر بشیم. 

خسته ام از این کویر.این کویرکوروربیر 

این هبوط بیدلیل.این سقوط نا گذیر 

 

دست خسته مراهمچو کوذکی بگیر 

با خودت مرا ببر.خسته ام از این کویر.................

            

خسته

خسته ام از این کویر..............

سلام وبلاگ نویسی!

امروز اولین مورنینگ اطفال رو دادم . اولین مورنینگ آخرین بخش اینترنی . همه چیز خوب بود .